جنگ افغانستان و توهمات وجه داخلی آن

اخیراً پس از حمله طالبان بر واحد محافظت رجال برجسته ریاست عمومی امنیت ملی کشور به تاریخ  31 حمل 1395  در ساحة پل محمود خان، بحث جنگ با طالبان و مخالفین مسلح دولت افغانستان، بیشتر از پیش بالا گرفته است. رئیس جمهوری غنی در واکنش به این حمله، خطاب به طالبان گفت: ما اراده کشتار شما را نداشتیم، شما ما را مجبور ساختید. همین طور او در نشست فوق العاده‌ی 6 ثور با پارلمان افغانستان، خط مشی جدید حکومت در قبال طالبان، رابطه با پاکستان و دشمنان افغانستان را اعلان کرد و در آن طالبان را تروریست خواند و گروه القاعده، شبکه حقانی،داعش و برخی از طالبان را که از کشتن مردم افغانستان لذت می برند، دشمنان افغانستان تلقی کرد. او در جریان سخنرانی اش از صفات باغی، محارب و شورشی نیز استفاده کرد. شامگاه همان روز، غنی در دیدار با مدیران امنیت ملی کشور، آنانی را که ندای صلح را رد کرده اند "باغیان" خوانده و دستور داد: ساحه فعالیت تروریستان را تنگ سازید، دل دهای شان رعب و ترس ایجاد کنید، راه های رفت و آمد شان را مسدود نموده منابع مالی شان را بخشکانید و از طریق عملیات های زمینی و هوایی مکانهای تجمع آنان را تخریب و آنان را نابود سازید. امنیت ملی کشور نیز، شبکه حقانی را مسئول حلمه خونین 31 حمل اعلان کرد. این در حالی است که طالبان با پخش اعلامیه مسئولیت این حمله را به عهده گرفته و حتی تصاویر حمله کنندگان 31 حمل را نیز منتشر کردند. مردم نیز از طریق رسانه های اجتماعی مثل همیشه این جنایت را کار طالبان دانسته و از دولت خواهان سرکوب قاطعانه طالبان و تجدید نظر جدی در رویکرد سیاسی و استراتژی رزمی برای مواجهه با طالبان شدند.
تمام این واکنشها بر محور یک قضیه می چرخد: جنگ. جنگی که دولت افغانستان بیش از یک دهه در مورد آن گرفتار توهمِ خود برانداز سیاسی بوده و پیوسته کلید پیروزی و پایان بخشیدن به آنرا در بیرون از مرزهای کشور به ویژه در پاکستان جویا شده و گاهاً تا آنجا پیش رفته که به طرز طنز آمیزی پاکستان را جانب حقیقی جنگ و صلح افغانستان تعریف کرده اند.
این نوشته توضیح توهماتی است که دولت حامدکرزی و به ویژه خود وی در مورد جنگ افغانستان گرفتار آن بود و دولت وحدت ملی به خصوص با موضع گیریهای اخیر دولت در برابر دشمنان افغانستان، در صدد رفع آنها می باشد.

جوانب حقیقی و ضمنی جنگ
 از ایجابات اولیه هر جنگ، مشخص شدن جوانب جنگ و تعریف روشن از دشمن برای طرف های درگیر جنگ است. آنچه دولت افغانستان در برابر گروه داعش انجام داد و نتیجه مطلوب را نیز بدست آورد. از این منظر، جوانب جنگِ افغانستان را به دو دسته می توان تقسیم بندی کرد: جوانب حقیقی و جوانب ضمنی. مراد از جوانب حقیقی جنگ آنهایی اند که موضوع نابودی و اهداف حقیقی جنگ محسوب می شوند. چنانچه دولت افغانستان برای طالبان جانب حقیقی جنگ به حساب می رود و آنها در صدد نابودی آن هستند. اما جوانب ضمنی جنگ آنهایی اند که موضوع نابودی برای جوانب درگیر نیستند، بلکه طرف های درگیر توجه ویژه به شکست / تسلیم سیاسی آنها و در نتیجه قطع رابطه بین اهداف حقیقی جنگ و حامیان ضمنی آن دارند. چنانچه مردم افغانستان، آمریکا و ناتو بعنوان حامیان دولت افغانستان، نزد طالبان حیثیت ضمنی جنگ را در مقایسه با دولت افغانستان دارا می باشد.
بنا بر این با یک مرور مختصر بر روند جنگ جاری در افغانستان و به ویژه استراتژی انعطاف ناپذیر جنگی طالبان در برابر دولت افغانستان از سال 2005 به این سو، می توان به این نتیجه دست یافت که دو جانب حقیقی جنگ در افغانستان، دولت افغانستان و طالبان به اضافۀ شبکه حقانی و داعش می باشند. عوامل خارجیِ جنگ (پاکستان، گروه های مثل القاعده، حزب حرکت اسلامی ازبکستان، تحریک طالبان پاکستان، لشکر طیبه، جیش محمد، لشکر جهنگوی و سایر گروه های تروریسی که بعنوان حامی در رکاب طالبان افغانستان علیه دولت افغانستان و قوای خارجی می جنگند و نیز آمریکا،‌ ناتو، هند و حتی مردم افغانستان بعنوان حامیان دولت افغانستان) جوانب ضمنی جنگ را تشکیل می دهند.

سه توهم در مورد طالبان
طالبان پس از سقوط در سال 2001 به طرز مرموزی تا سال 2004 غیب شدند. همه شاید دچار این توهم شده بودیم که طالبان نابود شده است بزرگترین خطای تاریخی دولت حامد کرزی، حامیان بین المللی آن و روشنفکران تحلیل گر مسائل افغانستان - . اما واقعیت این بود که جز آی اس آی و ارتش پاکستان، در افغانستان کسی واقعاً نمی دانست طالبان کجا شد و چه می کنند؟ پاکستان به آنها پناه داد و آنها باید "تا زمان مقتضی پنهان می شدند". دکتر اسماعیل شفیعی و نعیم عیدوزایی در مقاله "نقش حمایت خارجی در احیای طالبان در افغانستان" به نقل از احمد رشید می نویسد: طالبان در زمستان سال 2001 به طور مخفیانه به سوی مرز فرار نکردند؛ بلکه به صورت گروهی و به وسیله‌ی اتوبوس، تاکسی، تراکتور، سوار بر شتر و اسب و حتی پیاده به مرز رسیدند. حدود ده هزار مبارز مسلح،‌ موقعیت خود را در قندهار حفظ کردند. برای بسیار از آنها، این یک فرار نبود؛ بلکه بازگشت به خانه بود. بازگشت به اردوگاه های پناهندگان در بلوچستان،‌ یعنی جایی که در آن رشد کرده بودند و خانواده های شان هنوز انجا زندگی می کردند، بازگشت به مدارس مذهبی که روزگاری در آن درس می خواندند، مهمان مساجدی که زمانی در آنها عبادت می کردند. آنها که خانواده ای نداشتند تا از آن ها استقبال کند، به وسیله گروه های شبه نظامی افراطی پاکستان و جمعیت علما، همراه با پتو، لباس های نو بسته های پر از پول ، مورد استقبال گرمی قرار میگرفتند. مقامات آی.اس.آی برای طالبان دست تکان دادند. پرویز مشرف بر آن نبود تا طالبانی را که به مدت دو دهه به وسیله‌ی ارتش آموزش دیده بودند، ناامید یا دستگیر کند. برای پاکستان، طالبان تجسم آینده ی پاکستان بودند و باید تا زمان مقتضی پنهان می شدند.
آنها در سال 2005 از اختفا بیرون آمده و دوباره علیه دولت افغانستان به عنوان هدف اصلی و نیروهای خارجی به عنوان اهداف ضمنی،‌ به ویژه از مناطق جنوب و شرق سر بلند کردند و در مدت ده سال (2006-2015) به جز مناطق مرکزی، تقریباً تمام مناطق دیگر افغانستان در جنوب، شرق، غرب و شمال بصورت مستقیم یا غیر مستقیم تحت تهدیدات امنیتی آنها قرار گرفته است. در این مدت طالبان، دولت افغانستان را بصورت مشخص و واضح به حیث دشمن تعریف کرده و پیوسته با آن از موضع دشمنی مواجه شده است. به این معنی که دولت افغانستان برای طالبان موضوع نابودی و شایسته براندازی میباشد. متقابلاً دولت افغانستان اما، در طول این مدت به دلایل مبهم، پیوسته گرفتار توهمِ سیاسی و رزمی در مواجهه با طالبان بوده و هیچ گاه قادر به رفع کامل این توهمات نشده است.
بصورت عموم طی یک و نیم دهۀ اخیر، سه توهم و خطای فاحش تاریخی در مواجهه با طالبان توسط رهبران سیاسی افغانستان، دولت افغانستان را به شدت آسیب پذیر ساخته است:

1.      توهم نابودی طالبان پس از سقوط در سال 2001 و بی توجهی رهبران سیاسی افغانستان و حامیان بین المللی آن، به ویژه آمریکا در مورد زمینه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی طالبان در افغانستان و پاکستان برای پنهان شدن آنها، همچون قوغِ زیر خاکستر. جوّ گیر شدن رهبران سیاسی افغانستان با ادبیات سیاسی ترور و تروریزم، عوامل قومیت، دلبستگی و امیدواری زیاد به حضور موثر قوای بین المللی در افغانستان، سیاست دو پهلوی پاکستان در مبارزه با تروریزم و فقر مطالعاتی به ویژه در مورد بستر اجتماعی،‌ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی طالبان در تشدید این توهم موثر بوده اند. به همین دلایل بود که حامد کرزی حتی حاضر نشد طالبان را بعنوان "شورش گر" و تهدید خطرناک امنیتی برای آیندۀ دولت و مردم افغانستان به رسمیت بشناسد. او تا هنوز جنگ افغانستان را بطور تک بعدی جنگ ترویریزم می خواند و به این ترتیب چشم بر دشمن حقیقی دولت و ملت افغانستان در داخل کشور، بسته است. اشرف غنی نیز تا قبل از نشست فوق العاده 6 ثور در پارلمان افغانستان، همین رویکرد را در مورد جنگ جاری در کشور تعقیب می نمود.
2.      توهم دشمنی با پاکستان و برادری سیاسی با طالبان. بعداز ظهور مجدد طالبان در سال 2005 در برابر دولت افغانستان، حامدکرزی رئیس جمهور اسبق کشور، با موضع گیریها و سیاست های نوازش گرانه در برابر طالبان و سیاست خصمانه علیه دولت پاکستان، موضع دولت افغانستان و به ویژه نیروهای امنیتی کشور را در حالتی قرار داد که هیچ کسی نمی فهمید دشمن حقیقی و ضمنی دولت و مردم افغانستان در داخل کشور کیست؟ کادر رهبری دولت حامد کرزی تمام جنایت های صریح طالبان را به دوش پاکستان می انداخت، گویا ارتش و استخبارات پاکستان دشمن حقیقیِ افغانستان است و طالبان برادران فریب خورده‌ی ناراضیِ داخلی می باشد که حتی در ردة تروریستان و دشمنان ضمنی دولت و مردم افغانستان نیز جای نمی گیرند. حال آنکه از نقطه نظر سیاست های امنیتی داخلی، ارتش و استخبارات پاکستان با وجود حمایت مستقیم شان از طالبان- به هیچ وجه دشمن حقیقیِ دولت افغانستان شده نمی توانست و نمی تواند. چون اولاً بطور فزیکی این طالبان است که - به نیابت از پاکستان - علیه دولت افغانستان می جنگد و مردم افغانستان را تباه می کند. دوماً تلقی پاکستان به حیث جانب حقیقیِ جنگ افغانستان به معنی ارتقای پاکستان به موضوع سیاست داخلی کشور بوده و پیامدهای آن به مراتب خطرناک تر است (بی هوده نیست که رهبران پاکستانی جایگاه خود را در مورد هر نوع تصمیم گیری دولت افغانستان در قبال طالبان محفوظ می پندارند و هر جا لازم ببینند روند را مختل می کنند). حامد کرزی و دولت فاسدش، با تبرئه مداوم طالبان از فهرست دشمنان حقیقی یا ضمنی افغانستان و قرار دادن ارتش و استخبارات پاکستان در کانون دشمنان حقیقی افغانستان، سنگ بنای یک روند سیاسیِ خود براندازِ خطرناک را در قبال دشمنان افغانستان گذاشت که، بدبختانه گریبان گیر دولت وحدت ملی نیز بود؛ مماشات سیاسی با طالبان (مخالفین سیاسی به جای دشمن حقیقی)، نکشتن طالبان مگر به اجبار، چشم پوشی از جنگ و جنایت واقعی و عینی طالبان در برابر دولت و ملت افغانستان و تحت سایه قرار دادن آن بواسطه توهم "جنگ اعلام نشده پاکستان با افغانستان"، نگهداشت نیروهای امنیتی در وضعیت جنگی در حالت تدافعی و امثال اینها در ادبیات سیاسی و استراتژی های رزمی و نظامی دولت وحدت ملی نشان می دهد که دولت دچار توهم خود براندازِ دشمنی با پاکستان و برادری سیاسی با طالبان است که از دولت حامد کرزی به میراث برده است.

3.      توهم طالبان از نظر تعریف. در افغانستان شناخت جامع از طالبان وجود ندارد. همه طالبان را با رویکرد سیاسی می شناسیم. دولت رئیس جمهوری کرزی آنها را بعنوان یک گروه سیاسیِ ناراضی و تفنگ به دست می شناخت. آمریکایی ها و ناتو طالبان را گویا بعنوان همیاران شبکه افراط گرا و تروریستان القاعده و مخالف دولت افغانستان می شناسند. روشنفکران افغانستان طالبان را به عنوان گروه افراط گرا، دشمن دولت و ملت افغانستان و مزدور پاکستان می شناسند. دولت وحدت ملی آنها را مخالف سیاسی، تروریست، باغی، محارب، یاغی و با احتیاط دشمن افغانستان می شناسد. از نظر سیاسی جامع ترین دیدگاه تعریف تروریست، یاغی، باغی و محارب از طالبان میباشد. اما تنها رویکرد سیاسی به طالبان، به هیچ وجه ابعاد اجتماعی، فرهنگی و  اقتصادی طالبان را توضیح نمی هد... طالبان به همان اندازه که بنیادگرای اعتقادی اند، به همان میزان به یک بنیاد اجتماعی-فرهنگی می ماند. طالبان به همان اندازه که دشمن دولت و ملت افغانستان است ،‌ به همان میزان دوست دولت و ملت افغانستان است؛ آنها ریشه های سیاسی در دولت و جامعه افغانستان دوانده اند. طالبان به همان اندازه که برادران سیاسیِ ناراضی اند، به همان میزان برادران سیاسیِ راضی نیز هستند... . از این جهت شناخت همه جانبه طالبان یک ضرورت جدی برای مبارزه و شکست آنها می باشد. 
اذعان به وجه داخلی جنگ
رهبران سیاسی دولت حامد کرزی طی یک دهه گذشته از هر فرصت استفاده کردند تا وجه داخلی جنگ جاری در افغانستان را با برجسته کردن وجه بین المللی آن تحت شعاع قرار دهند. آنها پیوسته تاکید کرده اند که جنگ افغانستان جنگ با تروریزم بین المللی القاعده، شبکه حقانی و سایر گروه های تروریسی تحت الحمایه دولت پاکستان می باشد. رئیس جمهور کرزی حتی وجه تروریسی طالبان را نیز انکار می کرد. ضمن اینکه از سال 2005 به این سو طالبان یک طرف فزیکی جنگ در افغانستان بوده و هست، حامدکرزی رئیس جمهور پیشین با وجودیکه توسط افکار عمومی تحت فشار فزاینده قرار داشت، اما نه تنها طالبان را به حیث جانب حقیقیِ جنگ افغانستان نپذیرفت که حتی با تطهیر سیاسی و تبرئه نظامی آنها، وجه تروریستی آنها را نیز به حد اقل رساند تا از هدف قرار گرفتن آنها توسط نیروهای بین المللی نیز جلو گیری کرده باشد.
رئیس جمهور غنی نیز طی یک و نیم سال گذشته بر وجه بین المللی جنگ افغانستان تاکید ویژه داشته و حاضر نشد بپذیرد که دولت افغانستان با دشمنانی در داخل مواجه است که در صدد تضعیف و براندازی نظام می باشند. ولی اخیراً در نشست فوق العاده 6 ثور در پارلمان کشور، با تروریست خواندن طالبان و با استفاده از واژگان باغی و محارب و یاغی در وصف آنها و دشمن خواندن "برخی از طالبان" نشان داد که دولت افغانستان ضمن اینکه همسو و همنوا با جامعه جهانی شریک جنگ/مبارزه بین المللی علیه تروریزم می باشد، بلکه برای جنگ جاری در افغانستان، وجه داخلی نیز قایل است. و این ایجاب می کند که دولت و مردم افغانستان با سرکوب و نابودی دشمنان داخلی، برگ برنده این جنگ باشد. و بدون شک به همین دلیل بود که او در شامگاه 6 ثور با مدیران امنیت ملی کشور، دستور حمله همه جانبه و نابود سازی باغیان را داد.

نتیجه گیری
 طالبان طی ده ساله گذشته با گسترش و تشدید حملات خونبار، و هدف قرار دادن پی در پی افراد دولتی، تاسیسات دولتی و عام المنفعه توانسته اند مناطق تحت کنترول شان را گسترش بدهند. این موضوع ارتباط مستقیم دارد به رویکرد سیاسی تطهیری رهبران حکومت افغانستان به ویژه حکومت حامد کرزی در مورد آنها. در حالیکه طالبان در یک دهه گذشته از آنجایی که پیوسته در میدانهای جنگ علیه دولت افغانستان حضور فزیکی گسترده داشته، ثابت کرده اند که آنها دشمن حقیقیِ افغانستان و دشمن ضمنیِ حامیان دولت افغانستان می باشند. آنها با تعقیب استراتژی جنگی شان بر اساس تعریف مشخص از دشمن (دولت افغانستان)، ثابت کرده اند که جدی ترین تهدید برای بقا و ثبات دولت افغانستان و امنیت و پیشرفت مردم افغانستانی می باشند. بنا بر این دولت افغانستان اگر می خواهد بقایش را تضمین کند و پایه‌های سیاسی،‌ اجتماعی و فرهنگی اش را تحکیم ببخشد، چاره ای جز این ندارد که با زدودن توهمات یاد شده و با توجه ویژه به وفاق سیاسی و اجتماعی و خواست مردم افغانستان، سیاست مبهم، نوازشگرانه و منحرف در قبال طالبان را به سیاست قهریه و نابود کننده‌ی آنان به عنوان دشمنان حقیقی دولت و ملت افغانستان تغییر ماهیت داده و در چهار جبهۀ نظامی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قاطعانه علیه آنها مبارزه نماید.


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

توهم برداشت قشری و مغزی از دین

دموکراسی قومی، جنبش‌های اجتماعی و جامعه چند قومی