دموکراسی قومی، جنبشهای اجتماعی و جامعه چند قومی
اشاره : این نوشته مشترک من و مهدی بهار است که قبلاً در روزنامه اطلاعات روی منتشر شده است. در این نوشته مسئلۀ اصلی ما با دولتهای تاریخی افغانستان به شمول دولت پسا طالبان حرکت آنها در امتداد قومی-قبیلهای و خانوادگی است. پس از کودتای ثور سال 57 حزب دموکراتیک خلق افغانستان مفهوم سیاسی خانواده به مثابه یکی از مراکز ثقل قدرت دولت درهم شکست، ولی دو عنصر قوم و قبیله همچنان به مثابۀ دو محور اصلی قدرت باقی ماند. ولی طی چهار دهه گذشته با شکل گیری احزاب و تنظیمهای قومی انحصار تک قومی قدرت به چالش کشیده شد. اما این پرسش که چرا دولتهای تاریخی افغانستان پیوسته از دامگاه دو لایۀ قوم-قبیله نتوانسته خودش را برهاند؟ همچنان از اهمیت بنیادین برخوردار است. به نظر ما این یک مسئله ساختاری است و نقد قوم-قبیله به رهایی دولت از این دامگاه کمک میکند. چون نقد قوم-قبیله نقد کلیت دولت و جامعه نیز هست. ---------------------------------------- در آمد با وجود آنکه قانون اساسی و سایر قوانین نافذه کشور خطوط اساسیِ سامانبخشی به امورات دولت و جامعه را مبتنی بر معیارهای دموکراتیک و ملی تعریف و تعیین کر