پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۴

عشق و عاشقی نوجوانی

قسمت سوم و پایانی یک سال پس از فراغت از دانشگاه، یکی از روزها کسی از همکلاسی های دوران مدرسه ام را در نزدیکیِ محل کارم در شهر کابل دیدم . به همدیگر مانده نباشی گفتیم . رفتیم خانه او چای نوشیدیم و فراوان قصه کردیم ... او از اینکه شمایل با شوهرش کابل آمده و اینجا زندگی می کنند یاد کرد . و گفت جمیل پدر شمایل نیز همراه با فامیلش اینجا در کابل زندگی می کنند ... من نیز در همان روزها خانواده ام را از زادگاهم به کابل انتقال داده بودم . مشتاق آن بودم تا شمایل را پیدا کنم و با او در ارتباط باشم . از هر کسی که او و شوهرش را می شناخت جویای آدرس خانه اش بودم . تا اینکه بعدها   آدرس خانه او را از جمیل پدر شمایل بدست آوردم . جمیل از کسی خبر شده بود که ما کابل آمده ایم . او و پدرم که هنوز دوستان ظاهراً صمیمی بودند، گاه گاهی که فرصت شان دست می دهد از همدیگر جویای احوال می شوند ... باری جمیل در کارگاه پدرم، واقع در ناحیه سیزدهم شهر کابل