جهان من امکان من است
من جهان را چنان خوان نیمه آماده و خودم را چنان پشکی در آن میدانم. جهان امکانهایست در دسترس. من، به هرعلتی(به اراده یا به تصادف، به هدف آزمون یا به هدف بازی یا اصلاً بیهدف) باشد در-جهان قرار گرفته ام. چیزی که بصورت بنیادین برای من یقینی و شک نابُردار است این است که من از در-امکان قرار دارم و از این امر آگاهم. این آگاهی آگاهی بنیادین است. این آگاهی صرفاً آگاهی نظری نیست. یعنی صرف محصول کنش تفکر انتزاعی و ذهنی نیست که فقط خواص از آن برخوردار باشند. بل محصول عملی چون شخم زدن زمین نیز هست. یعنی به اصطلاح ارسطویی "حکمت عملی" نیز میباشد. من با عمل، امکانهای فرارویم را به تجارب زیسته تبدیل میکنم یعنی آنها را میزیم. این گونه(با زندگی کردن): 1. هم از وجودم فرا میروم و هم وجودم را فرا میخوانم. 2. از سطح حیوان بودن فرا میروم و بر این امر که در-امکان به سر میبرم آگاه میشوم. من دقیقاً با آگاهی بر این امر، تازه انسان میشوم. همانطوریکه آدم با کنش شیطانی(خوردن میوه ممنوعه) که نافرمانی بود بر این امر که "موجود آزاد" است، آگاه شد و از سطح فرشته فرارفت و انسان شد.