نخبه گرایی سیاسی و دو قرن شکست پی‌هم

همه میدانیم که ثبات و پایداری دولت های تاریخی افغانستان طی دو قرن گذشته به دست نیامده و پیوسته به شکست منجر شده است. من فکر می کنم درِ ورودی بحث در این مورد بطور تاریخی مسئله امنیت دولت و ملت بوده و هست. تهدیدات بزرک امنیتی برای دولت های تاریخی افغانستان گاه از میان خانواده ها و قبایل برخاسته (از باب نمونه ظاهرشاه و داوودخان) و گاه از میان اقوام(دولت دکتور نجیب و احزاب/تنظیم های قومی) و گاه از درون خود نظام. اما در هر حالت این تهدیدات ثبات و پایداری نظام های سیاسی را به چالش کشیده و تا مرحله سقوط نظام پیش رفته اند. به باور من دولت وحدت ملی گرفتار چالش مرکب از عوامل ذکر شده میباشد.
طی یک و نیم دهه گذشته نیز مسئله امنیت به ویژه از سال 2006 تا کنون حادترین مسئله برای دولت و ملت افغانستان بوده است. تهدیدات امنیتی که از نظر داخلی سه قطب متضاد و خطرناک پیدا کرده است، به ویژه طی دو سال اخیر از حد یک تهدید معطوف به مناطق خاص و برخی نهادها و افراد دولتی گذشته و در سطح تهدید جدی برای نظام سیاسی کشور تبدیل شده است. قطب اول طالبان، داعش و سایر گروه های تندرو می باشد. قطب دوم رقابت های متضاد درون و بیرون حکومتی بر سر قدرت میان نخبه گان سیاسی می باشد. قطب سوم تضادهای قومی-قبیلوی در سطح جامعه می باشد.در محور این سه عامل به مثابه عوامل تهدید کننده نظام سیاسی کشور، رقابت های متضاد میان نخبه گان سیاسی می باشد. نخبگان سیاسی شامل تمام کسانی میشوند که به نحوی مستقیم و غیر مستقیم در چگونگی مدیریت و رهبری قدرت نقش موثر ایفا می نمایند.نخبه گرایی سیاسی در ذهنیت عمومیدر افغانستان انتقاد افکار عمومی از بی کفایتی و ناکارآمدی رهبران سیاسی، داشتن توقعات افکار عمومی از رهبران سیاسی مبنی بر بهبود وضعیت امنیتی و سیاسی و اقتصادی کشور و عدم اقدامات مدنی مردم به منظور اعمال فشار و ایجاد تغییرات مطلوب در وضعیت رهبری کشور  اغلبن بطور همزمان وجود داشته و دارد. همزمانی این سه پدیده نشان میدهد که افکار عمومی در گیرو چه نوع ذهنیت نسبت به سیاست و رهبری سیاسی می باشد. مثلاً مشکلات امنیتی را در نظر بگیریم. به وضاحت می تواند دید که در هر دوره تحلیل گران و افکار عمومی عوامل مشخصی را به مثابه گره کور مشکلات برای خود می تراشند و خواهند تراشید. از باب مثال در دوران ریاست جمهوری حامد کرزی حادترین موضوع مورد انتقاد در سیاست های امنتیی دولت کرزی عدم تعریف واضح دولت از دوست و دشمن و نرمش های سیاسی و نظامی دولت در مقابل طالبان بود. در آن زمان همه منتقدین چنان وانمود می کردند که وقتی دوست و دشمن به شکل واضح تعریف شود و سیاست نرم علیه طالبان سیاست سرکوب تبدیل شود، گره کور مشکلات امنیتی حل خواهند شد. هیچ بخشی از مشکلات امنیتی به دلیل عدم دسترسی رسانه های به اطلاعات پشت پرده رهبران سیاسی به طرز کارشناسی شده به ویژه از نظر نظامی و سیاسی توسط هیچ فرد یا نهادی برای افکار عمومی توضیح و تشریح نگردید.غنی آمد و تعریف دوست و دشمن را وضاحت نسبی بخشید و این مسئله را از زبان ها انداخت. اما وضعیت امنیتی بهبود نیافت. با وجود وضاحت بخشیدن نسبی بین دوست و دشمن توسط جکومت وحودت ملی، وضعیت امنیتی با گذشت هر روز بدتر از پیش شده است. تحلیل گران این بار گره کور مشکلات امنیتی را در اختلافات رهبران سیاسی می بینند.این گونه رویکردهای تحلیلی و نگاه عمومی به دولت و دولت داری حامل معنای نهادینه‌گیِ نخبه گرایی سیاسی در ذهنیت عمومی می باشد که بر اساس آن چنین پنداشته می شود که گویا این تنها نخبه گان سیاسی و صاحب قدر اند که باید تمام مشکلات را حل و فصل نمایند. این ذهنیت گاه به شکل حمایت های کتله ای از رهبران سیاسی و به ویژه قومی و گاه به شکل انتقاد منفعل و بیان توقعات منفعلانه از رهبران و نخبه گان سیاسی جلوه می نماید.نخبه گرایی سیاسی، عامل باز دارنده دست یابی به ثباتاما تجارب تاریخی حکومت داری در افغانستان از دوره تیمور شاه پسر احمدشاه ابدالی گویای این واقعیت است که نخبه گراییِ به ویژه تک روانۀ سیاسی در افغانستان در هر نوع شرایط، به هر شیوه و در چارچوب هر نوع نظام سیاسی ره به شکست برده است. هیچ گروه حاکم در افغانستان قادر به ایجاد دولت با ثبات نشده است. نه شاهی مطلقه، نه شاهی مشروطه، نه جمهوری های اقتدار گرا، نه امارت اسلامی و نه حتی جمهوری اسلامی افغانستان کنونی نتوانسته اند به ثبات پایدار دست یابند.حد اقل یکی از دلایل مهم ناکامی های رهبران و حاکمان سیاسی در افغانستان در ایجاد دولت باثبات و پایدار طی دو قرن گذشته نخبه گرایی به ویژه تک روانه سیاسی و در حاشیه ماندن مردم در وضعیت غیر آشفته از حوزه قدرت بوده است.تا کنون مردم فقط در دو حالت ذیدخل مستقیم موضوع سیاست و قدرت بوده اند: در گذشته در حالت های از هم گسیختگی معطوف به جنگ و شورش و براندازی . و طی یک و نیم دهه گذشته در موقع انتخابات. دیگر در تمام حالات مردم نقش منفعل داشته و درحایشه به سر برده است.برداشت من این است که نخبه گرایی سیاسی مهم ترین عامل بازدارندۀ دست یابی دولت های تاریخی افغانستان به ثبات و پایداری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بوده است. دولت وحدت ملی طی دو سال گذشته نشان داده است که به طرز خطرناکی به این مشکل گرفتار است. در صورتیکه مردم همچنان حاشیه‌گی انفعالی خویش را حفظ نمایند و منتظر بمانند تا به شیوه ای سنتی، در حالت های که نزاع های قومی اوج میگیرد، به منظور مهار وضعیت بسیج شده و وارد عمل شوند، خطر مضاعف کشور را تهدید خواهند کرد.بنا بر این مغلوب ساختن خطرات ناشی از تضادهای براندازانه نخبه گان سیاسی این است که نقش اساسی و مدنی مردم باید احیا شود و به خصوص با اتکا به نسل جوان و تحصیل کرده ای که طی یک و نیم دهه گذشته در میان اقوام مختلف کشور شکل گرفته است اقدامات متحدانه و جدیِ مردمی به شیوه های مدنی به منظور اعمال فشار بر رهبران سیاسی و بهبود وضعیت کشور می باشد. بر این اساس می توان از آنچه جنبش روشنایی و جنبش تبسم به اجرا گذاشت، با افتخار یاد کرد. جنبشهای تبسم و روشنایی سنت دو قرنه ای رهبری سیاسی این کشور(نخبه گرایی سیاسی) را چه در سطح ملی و چه در سطح قومی به چالش کشید و چشم انداز نوید بخشی برای آینده دموکراسی در افغانستان گشود.آنچه را جنبشهای روشنایی و تبسم انجام دادند از نظر سیاسی و شیوه ای اقدام، نیاز اشد تمام اقوام هموطن ما در افغانستان می باشد. بترسیم از آن روزی که مردم به حمایت از یک رهبر یا یک قومندان قومی برای ایجاد شورش و براندازی بسیج شوند.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

جنگ افغانستان و توهمات وجه داخلی آن

توهم برداشت قشری و مغزی از دین

دموکراسی قومی، جنبش‌های اجتماعی و جامعه چند قومی